نوع مقاله : علمی پژوهشی

نویسنده

مدرس، دانشگاه الزهرا

چکیده

   درمیان داستان های کوتاه صادق هدایت  سه قطره خون ( از مجموعه ای به همین عنوان )   یکی از پیچیده ترین و همگون ترین نوشته های وی  از حیث قالب ومحتوا در مقایسه با بوف کور است ؛ به گونه ای که آن یک را می توان « طرح اولیه » ی این یک به حساب آورد. من راوی ِ سه قطره خون،  همچون من راوی ِ بوف کور ، هیچ سنخیتی میان خود وآدم ها و محیط اطرافش نمی بیند ؛ از این  رو نیازی شدید به تک گویی درونی از طریق نگارش در خود احساس می کند. از میان تمام خطوط ِ در هم  و بر هم روی کاغذ تنها چیزی که می توان خواند این است :« سه قطره خون». تمام داستان  و تمام شخصیت ها حول همین محور شکل گرفته اند و شبکه ای از ارتباطات و دگرگونی ها را پدید آورده اند. سه قطره خون اثری است بغایت نمادین و دشوارفهم . از این رو ما در این مقاله- که عنوان سه قطره خون یا سه گانه ی یک درد را برای آن برگزیده ایم – می کوشیم تا با تحلیل نماد های داستان، آنچه زندگی روانی و اجتماعی من راوی را تحمل ناپذیر و او را « دیوانه » کرده است بررسی کنیم.
  

کلیدواژه‌ها